جواهر با بیرون رفتن پسرش از خانه، یک شب ویژه برای او و همسرش در نظر می گیرد. او با چشمان بسته و خودارضایی در جکوزی منتظر اوست. آخرین چیزی که او انتظار دارد این است که دوست پسر پسرش، رایان، بیاید. وقتی مرد جوانی مادر دوستش را برهنه و چشم بسته می بیند، نمی تواند به او کمک کند تا پلیس را حس کند. این احساس به زودی به لعنت تبدیل می شود، و وقتی جواهر متوجه می شود که چه کسی با او کوس زوری رابطه جنسی دارد، نمی خواهد متوقف شود.