طبق معمول مشغول گشت زنی در محله خود بودیم که ناگهان متوجه شدیم دختری عجیب در گوشه خیابان ایستاده بود. او یک پلیور روشن پوشیده بود و رفتار بسیار مشکوکی داشت، سکس عربی زوری تلفنی بود و مدام به اطراف نگاه می کرد. اما بعد از اینکه یک مرد نقابدار به او نزدیک می شود و چیزهایی را از آن دختر می گیرد و بابت آن پول به او می دهد، برایمان مشخص می شود که او محل جنایت است و او یک فروشنده مواد مخدر است! دستگیری و تفتیش جسد من و در کیفش مواد مخدر پیدا کردیم! این من نیستم! - او گریه کرد، اما شواهد به نفع او نبود. دختر، تو جدی قانون را زیر پا گذاشتی... اما ما عاشق الاغ بی ادب تو هستیم، پس میخواهیم آن قفس را باز کنیم و با شریکم در تمام سوراخهای شیرینت لعنتت کنیم، و تو انگار هر کوکاکولای را بو کنی. مطلقاً هیچ چیز آنجا نبود، وگرنه الان الاغت را به پلیس می دادیم. می خواهید بدانید او چه چیزی را انتخاب کرد؟