این آخرین باری خواهد بود که ابیگیل و کوینتون به یکدیگر قول میدهند، باز هم، در پایان شبی دیگر، خود را با هم میبینند، مضطرب، مضطرب برای یکدیگر، و نمیتوانند جلوی خود را بگیرند. به خانه نزد همسرت برو، ابیگیل با او كس كردن زوري زمزمه میکند، در حالی که زن او را در نفس میکشد و مانند هدیهای میشکند که در تمام عمر لعنتیاش منتظرش بوده است.